Y (U) R privet ?

ساخت وبلاگ
خب بعد از مدت زیادی دوباره برگشتم تا ببینم اینجا چه خبر بوده. قسمت آخر وزن تاریکی حدود 6-7 ماه پیش نوشته شد اما بار گذاری نشد. همین چند دقیقه پیش دوباره خوندمش و خب احساسم میگه نباید بارگذاری بشه. این Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 8 ارديبهشت 1399 ساعت: 19:44

[یک] صدای قدم هایش از چند قدم مانده به در چوبی خانه به خوبی شنیده می شد. صدای این قدم ها برای این خانه کاملا آشنا بود. کلید را وارد قفل کرد و دستگیره ی روی در چوبی نه چندان بزرگ خانه را چرخاند و وارد Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 2:08

[یک]آرام آرام نت های سازش از نفس افتاده بود و با سرعت کمتری آرشه را روی ساز تکان می داد. اشک یا باران، صورتش را کاملا خیس شده بود و دستش دیگر نای نواختن نداشت. آرشه را زمین گذاشت و سرش را بالا گرفتو د Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 2:08

]یک[ کارل نمی توانست چیزی که می بیند را باور کند. قایق همان قایق بود. افسانه ای که مادرش شب ها در گوشش زمزمه میکرد را به یاد آورد. با خودش میگفت: "پس حقیقت دارد! قایق به جای اولش بازگشته. حتی طناب Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 34 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 2:08

[سه] موهای خیس و ژولیده اش چشمانش را پوشانده بود. سر تکان می داد و آرشه را روی ساز می لغزاند. با تمام تنش روی نت ها می رقصید. موج ها شدت گرفته بودند و خودشان را تا پای او می رساندند. دیر زمانی از رها کردن قایق نگذشته بود. با برخورد اولین موج دست از ساز زدن کشید اما سرش را بلند نکرد. دومین موج پایش Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 1:45

[یک] باد شمع توی دستش را مدام خاموش میکرد و هر بار مجبور بود توقف کند بار روی دوشش را زمین بگذارد تا دوباره شمع را روشن کند اشک امان چشمانش را بریده بود . مدام با آستینش چشمانش را پاک میکرد تا راه را اشتباه نرود . هر از چندی متوجه چشم هایی که از پشت Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 14:52

یک نفر زانو هایش را بغل کرده کنج اتاقش و صدایی غیر از چیزی که شما میشنوید ،گوشش را پر کرده . یک نفر این گوشه دنیا برف سنگینی روی سینه اش نشسته و چیزی انگار گلویش را می فشارد . یک نفر این گوشه دنیا تمرگیده ست ، یک نفر که تنهای صدای نفس هایش را میشنود .یک نفر تنهایی هایش را نشانده پشت این چند خط حرف . یک نفر دنیایش را گذاشته روی دوشش و می کشاندش ... از این کافه به آن دیگری . یک نفر معتاد میشود به تنهایی ، خیابان ها را گز میکند . پشت تنهایی هایش پنهان شده و روی از آسمان گرفته ست ، آن که زمین گرم را دوست دارد ! دست به جیب ، خیایان را پشت خیابان ، کوچه را پشت کوچه . نگاهش از زمین بلند نمیشود .  یکی که تا رااااااه میرود دیوار کنارش تمامی ندارد " یک نفر صبح از سایه خود می گریزد ، یک نفر که کل شب را تا صبح به دنبال سایه اش میگردد ! یک نفر خودش را به خودش میهمان میکند ، یک نفر که برای خودش آواز میخواند . یک نفر تنهایی ش را از " چای " گرفته - مثل مادری که کودکش را از شیر - و قهوه مینوشاندش ! یک نفر که درد را از آسمان گرفته و با خودش قسمتش میکند ! فرار میکند ... از خودش به آغوش خودش  فریاد میک Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 12:13

سیگارش را روشن کرد چند متر جلو تر متوجه قدم های یکنفر پشت سرش شد ! آرام از سیگارش کام میگرفت ، آرام قدم بر میداشت ، آرام با صدای موسیقی داخل گوشش سر تکان میداد . آرام و زیر چشمی پشتش را نگاه میکرد . پا جای پایش قدم بر میداشت ، میخواست سر صحبت را باز کند میخواست سوالش را بپرسد اما انگار اتفاقی افتاده بود ، سوالش کم اهمیت شده بود و سایه به سایه اش قدم بر میداشت ! میخواست بفهمد درست قدم بر میدارد آیا ؟ اما انگار درست رفتن برایش بی معنی شده بود وقتی پشت او راه می رفت .مقصدش را به کل فراموش کرده بود ! مقصد اصلا مهم نبود تا وقتی که پشت سرش او را حس میکرد ! آرام تر راه میرفت ، میخواست خودش را نزدیک تر از همیشه به او احساس کند ! بی محابا بر میگشت ، چند ثانیه ای را چشم در چشمش میدوخت ! سیگارش را فراموش کرده بود ... آهسته از نگاهش نفس میگرفت ...دلش را گرم پشت او بودن داشت ، چشمش را پر کرده بود از عطر پیراهنش ، قدم به قدم ، سایه به سایه اش همه ی کج مسیری اش را پشتش مانده بود ! زندگی اش را فراموش کرده بود ! سوالش را ، مقصدش را ! سرش را مهمان سینه اش بود ، دستش را مهمان دست هایش ! تن سرد و بی جانش Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 12:13

زندگیم یک دقیقه آهسته تر باید میگذشت تا چشمانش را ببینم این همه چیزیست که میدانستم ...در را باز کردم ! بلافاصله بخار دهانم سرمای بیرون خانه را به رخ کشید .چراغ همه خانه ها روشن بود و جز گدای سر کوچه ی بیست و هفتم کسی در کوچه ها نبود مطمئن که شدم به خانه برگشتم . به سمت اتاق رفتم همانجا روی تخت بود دستش هم از لبه ی تخت افتاده بود . کتش را از روی چوب لباس برداشتم و با مکافات تنش را پوشاندم .سرم را زیر کتفش گذاشتم و روی دوشم بلندش کردم . در را باز که کردم از دهانش بخار بلند نشد . گدای سر کوچه ی بیست و هفتم سرش را بین دستانش توی یقه ی کاپشن کهنه اش پناه داده بود . چند سکه ی رنگ و رو رفته توی کاسه فلزی جلویش بود یک اسکناس مهمانش کردم اما سر بلند نکرد ... تشکر هم نکرد ، به راه ادامه دادم چند تا کوچه بالا تر کنار اسکله ی رو به روی کوچه ی هچدهم قایقی بود که هیچ کس ندیده بود کسی بعد مرگ ماریا از آن استفاده کرده باشد . خودم را به اسکله رساندم ، کافه ی سر کوچه ی نوزدهم حسابی شلوغ بود و صدای آواز دریا داران تا چند خانه آنور تر هم میرفت . دریا حسابی آرام گرفته بود . جلوی قایق خواباندمش . کتش را روی Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت: 8:55

یلدا بافتنی قرمز روی دوشش بود ، یلدا آتش زیر خاکستر ، یلدا گرمای کرسی بود . یلدا نفسهای توی حیاط ، یلدا بخار نشسته در سینه هامان بود . یلدا پایان سرخ درخت ، یلدا خش خش برگ ها زیر پامان بود یلدا آش دست پخت مادر بزرگ ... یلدا سرش روی پای من است ، یلدا، دستانش اما برای تو . یلدا چشمی به سیاهی شب دارد . یلدا برق چشمش ستاره باران بود . یلدا انار سرخ توی سبد ، یلدا دلش خونِ دانه های انار . یلدا ماهیِ قرمزِ حوضِ فیروزه ، یلدا تنش تُنگ بلور ، یلدا دلش تنگِ تنگِ تنگ یلدا شبنم روی شب بوها، یلدا گونه های خیسِ باران بود ،  یلدا دست کز کرده در جیب، یلدا سر بی سوادای او... یلدا دلش بی تابِ بی تاب است ! یلدا سرش گرم تاب بازی بود ... یلدا برایش شعر دم میکرد ، یلدا سرش گرمِ دل حافظ ! یلدا برایم آب آوردند ، یلدا سرم سوز زمستان بود. یلدا، سرخ بوسه هایش بود ، یلدا شبی هم رنگ چشمانش ! یلدا کبود از بوسه ی دیروز ، یلدا شبی هم رنگ امروز است ! یلدا شرینی هندوانه ی توی حوض ، یلدا تلخ تر چای توی سینی . یلدا گرمای کرسی ، یلدا سرمای اول زمستان . یلدا ، شب سخت جان کندن پاییز بود . Y (U) R privet ?...ادامه مطلب
ما را در سایت Y (U) R privet ? دنبال می کنید

برچسب : یلدا عباسی,یلدا,یلدا چت, نویسنده : 0i-erhan4 بازدید : 44 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 20:35